جدول جو
جدول جو

معنی تاریخ دار - جستجوی لغت در جدول جو

تاریخ دار(اَ طَ)
مورخ، (آنندراج)، دارندۀ تاریخ، نگارندۀ تاریخ، تاریخ نویس، کسی که تاریخ نویسد
لغت نامه دهخدا
تاریخ دار
زمان نموده زماندار
تصویری از تاریخ دار
تصویر تاریخ دار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مکان تاریکی از عالم روشن ... (آنندراج)، جای بسیار تاریک، مکان تیره و تار:
شب خدنگ ناله ای بر آسمان انداختم
بی نشان تیری به آن تاریکدان انداختم،
ملا طغرا (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خِ مِ)
حسن تقی زاده در کتاب گاه شماری آرد: از ابتداء تاریخ مصر یعنی سلسلۀ اول فراعنه سال شمسی 365روزه جاری بوده است و الحاق خمسۀ مسترقه (اپاگومن یا ابوغمنا به اصطلاح مؤلفین اسلامی) از قدیمترین ادوار تاریخ دیده میشود ولی ظاهراً قبل از آن باز سال قمری در عهد قبل التاریخی معمول بوده و شاید بعدها سال 360روزه (با 36 عشره) و بعد سال 365روزه دایر شده است.
بعضی عقیده دارند که ماههای قمری باز در جنب سال شمسی باقی وپهلو بپهلو جاری بوده و در هر موقع که روز معینی ازماه قمری با همان روز از سال شمسی و ماه 30روزه مطابق می افتاد و آن روز عید گرفته میشد. نخست سال به 72 خمسه و 36 عشره تقسیم میشده و بعد که سال 365روزه اتخاذ گردید یک خمسه هم برسال اضافه کردند و 73 خمسه شد. روزهای ماه اسمی داشته و هر یک بخداوندی منسوب بود. روز آخر ماه را ’الک’ می نامیدند (مثل سلخ در ماه عربی و اسم مخصوص آخرماه در ماه های پارسی قدیم). اول سال اساساً از موقعبالا آمدن نیل و اولین طلوع صبحی شعرای یمانی بوده که نزدیک بهم وقوع می یافته (مدتی مدید در 19یا20 ژوئیه، تموز رومی) و در ابتدای امر اول ماه توت مصری در همین نقطه بوده است، ایام خمسۀ مسترقه نحس بوده و هر روز از آن به اسم یکی از خدایان بود. این پنج روز مخصوص عید اموات بوده است و در کتیبه ها از عهد سلسلۀ پنجم فراعنه دیده میشود. برای عودت سال بنقطۀ اصلی خود یک دورۀ 1460ساله داشتند که دورۀ ’سوثی’ (یعنی شعرائی) می گفتند و عبارت بود از مدت لازم برای عودت اول ماه توت (اولین ماه سال مصری) به اولین روز طلوع صبحی شعری و سر این دوره جشنی برپا میشده. بعضی قرائن و آثار دلالت بر این دارد که در نزد کاهنان سال ثابتی هم وجود داشته است که با موقع اولین طلوع صبحی شعری شروع میشد و این طبقه عید نیل و عید خرمن را با آن سال تعیین و اعلام می کردند، مردم در حفظ سال ناقصۀ 365 روز و عدم تغییر آن با کبیسه و غیره بیش از اندازه متعصب بودند و حتی پادشاه قبل از جلوس خود بایستی قسم بخورد که تغییری در گاه شماری ندهد و اعمال مذهبی بایستی با همان سال سیار مجری گردد. تا سال 238 قبل از میلاد ابداً کبیسه اجازه داده نمیشد. مصریها اعیاد زیادی در ماهها داشتند و هر عیدی با فرشته یا خداوند آن ماه مربوط و به اسم آن بود. 19 ماه توت (یعنی اولین ماه سال) عید توت نامیده میشد که عید بزرگ اموات بود چنانکه گفته شد در دوره های اولی، اول ماه توت که در اصل موقع طلوع صبحی شعری و فیضان رود نیل بوده و پس از هر 1460 سال باز بهمان موقع یا حوالی آن میافتاد عید سر سال بوده ولی بعدها که بمرور زمان دیگر نه طلوع صبحی شعری و نه بالا آمدن نیل در 19 ژوئیه یا حوالی آن نبود روز اول ماه دوازدهم عید سر سال نامیده میشد و عید همه خدایان و عید علیاحضرت نیز بود. از این قرار ظاهراً همه ماههای سال بمیزان یک ماه از موقع اصلی خود (حتی در سر دوره) جلو افتاده بودند. مبداء اتخاذ سال مصری 365روزه بشکلی که ذکر شد باید در آغاز یکی از دوره های 460سالۀ سوثی بوده باشد و چون آخرین دورۀ ’سوثی’ بموجب اخباری که بما رسیده در سال 139 میلادی خاتمه یافته است لهذا مبداء تأسیس این سال باید در یکی از سالهای 1221 و 2681 و 4141 قبل از میلاد واقع شده باشد، اغلب، تاریخ اخیر را ترجیح داده اند بدلایلی که ذکرش موجب اطناب میشود. ظاهراً مصریها از قرن 13 قبل از میلاد به این طرف 15 ماه توت را اول سال ثابت قرار دادند. (گاه شماری صص 91- 93). بیرونی درالتفهیم آرد:... و اما ماههای قبطیان آغاز سر سال ایشان به اول دیماه پارسیان یکی است و هر ماهی با ماهی از آن هر دوران تا به آخر آبانماه، آنگه از پس مخالف شوند از قبل مخالفی جایگاه پنج روز افزونی، آنک از آبانماه نه اند چنانک عامه پندارند. ولکن از پس اونهاده است، زیرا که نوبت آخرین بهیزکها که پارسیان کردند آبانماه را بود. و این پنج روز دزدیده که آنرانیز ’اندرگاه’ خوانند از پس آبانماه نهادند تا نشانی باشد آن ماه را که دو بار کرده آمد و این عادت ایشان بوده است بهر ماهی که او را نوبت بهیزک بودی که این مسترقۀ دزدیده به آخر او نهادندی. (التفهیم چ جلال همایی صص 231- 232)... و قبطیان که اهل مصرند این چهاریک روز را پیش از زمانۀ ’اغسطس’ یله کردندی تااز وی سالی تمام حاصل شدی بهزار و چهار صد و شصت سال. آنگه از جملۀ سالهای تاریخ یک سال افکندندی، زیرا که همانست اگر یکی افکنند یا یکی بر سالها افزایندآنگه دو سال را یکی شمرند... (التفهیم ایضاً ص 222)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَل ل)
دانندۀ تاریخ، شناسندۀ تاریخ، مورخ
لغت نامه دهخدا
تصویری از تاریخدان
تصویر تاریخدان
کارنامه دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریخ صدور
تصویر تاریخ صدور
هنگامه برونده
فرهنگ واژه فارسی سره
تاریخدان، تاریخ گو، تاریخ نویس، دهقان، دهگان، مورخ، وقایع نگار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
مؤرّخٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
Historian
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
historien
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
歴史家
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
مورخ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
ইতিহাসবিদ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
mtaalamu wa historia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
tarihçi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
역사학자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
นักประวัติศาสตร์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
היסטוריון
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
इतिहासकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
sejarawan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
historicus
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
historiador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
storico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
historiador
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
历史学家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
historyk
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
історик
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
Historiker
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاریخ نگار
تصویر تاریخ نگار
историк
دیکشنری فارسی به روسی
سیم کشی، سپس
دیکشنری اردو به فارسی